یکشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۶

بعد از این همه تجربه تازه شاید!

« Dans le passé, on a pris une attitude plus défensive » écrit Koch qui se réfère à la théorie des miasmes. « Nous avons maintenant quittés ce point de vue défensif et sommes passés à la compréhension de l’offensive… Nous devons être préparés, d’abord, à détecter facilement et avec certitude le matériau infectieux, et ensuite, à le détruire. » (Koch, 1903, 8, 10). Pour Koch, mener l’offensive revient à rechercher activement les parasites non seulement chez ceux qui sont visiblement malades mais aussi chez ceux qui peuvent être « suspectés » de les abriter (die Verdächtigen) et ceux qui sont « apparemment en bonne santé »

Reza Negarestani, La Militarisation de la Paix, Traduit par Anaximandrake

صدا فقط از ساز شکسته بیرون می‌آید. پیام فقط از رسانه‌ی شکسته بیرون می‌آید. فقط یک دیوار شکسته پناه می‌دهد. فقط یک کاغذ پاره سند می‌شود. فقط یک دال شکسته دلالت می‌کند. فقط یک پای شکسته حرکت می‌کند. فقط یک دست شکسته کار می‌کند. فقط یک چشم کور می‌بیند. این ایده، محصول ـ و در عین حال سلول بنیادی ـ یک جریان اسطوره‌ای و فرهنگی جدی خراسانی است که در جاهای دیگر هم دیده‌ام. سخن روحانیان ایرانی از مغان زرتشتی تا عرفای اسلامی آکنده از تأکید بر این اصل است تا آنجا که در دوره‌های مشخص، به ترجیع‌بند فلسفه‌ی شرقی تبدیل شده است. در غرب، شکسپیر، کیتس، باتای و دولوز بیان‌های مشابهی دارند که یک مقایسه‌ی تطبیقی قوی را می‌طلبد.

تصنیف «ساز خاموش» شفیعی کدکنی و اجرای آن با صدای محمدرضا شجریان از همین جریان آب می‌خورد اما از آن فاصله گرفته است؛ فاصله‌ای که باعث ورود «ویروس شاید» به شعر شده است. هر کلمه که خارج از منظومه‌ی گفتاری خاص آن به کار گرفته شود، نقشی ویروسی و چه بسا سرطانی پیدا می‌کند. مطالعه‌ی این کلمه‌های میهمان، آفت، پارازیت، ویروسی، و سرطانی، از مهم‌ترین مسائل پژوهشی دوران ما است.

«شاید» بیشتر به حوزه‌ی گفتاری علم تعلق دارد. هژمونی گفتارهای علمی در دوران مدرن این واژه را وارد سه عرصه‌ی گفتاری دیگر یعنی شعر، سیاست، و عشق کرده است. (تقسیم‌بندی چهارگانه از آلن بدیو). به بیان دیگر، شک و شاید لازمه‌ی علم است اما وقتی وارد شعر و سیاست و عشق می‌شود تبدیل به آفت و عفونت می‌شود و باید با آن مبارزه کرد.

copy-of-shajarian-saze-khamoosh0001.jpg

شعر سهراب سپهری هم پر از واژه‌ی «شاید» است اما او به کاربرد و دلالت‌های معنایی آن خیلی حساس است. به‌عنوان نمونه، وقتی می‌گوید:

نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد…

می‌دانیم که یک گفتار علمی را وارد شعر خود کرده. شما می‌توانید بگویید نسبش شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا نرسد. مهم نیست. اما وقتی می‌گوید:

باید امشب بروم…

می‌دانیم که سهراب قصد شعر ناب کرده، شعر بدون فاصله و نیالوده به گفتارهای دیگر. قوی‌ترین اسکنرها هم نمی‌تواند در این شعر حفره‌ای برای ورود ویروس شک و شاید پیدا کند.

این ایده‌ی خراسانی که صدا فقط از یک ساز شکسته بیرون می‌آید در شعر شفیعی کدکنی طنین دارد اما گرفتار شک و تردید می‌شود. به نظر من مشکل شعر شفیعی کدکنی در نوعی فاصله‌ی علمی است که او در این شعر مرتکب می‌شود. همین فاصله است که پرسونای تماشاچی شعر را به شک و آن طور که در سطور آخر معلوم می‌شود، به بقا اندیشی می‌اندازد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP