یکشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۲

متن كامل رمان «در ولايت هوا؛ تفنني در طنز» اثر هوشنگ گلشيري

هوشنگ گلشيري
پس از چهل روز و چهل شب رياضت بالاخره فهميد موفق شده است. نه در صدايي کرد و نه پرده تکاني خورد. سکهء نور هم، مثل يک سکهء طلا، هنوز بر موزائيک‌ها، و حالا بر گوشهء طرف راستِ اين پايين افتاده بود. فقط بويي، مثل نخي نازک از ميان بوي عود و کندر مي‌آمد، که انگار بوي چرم کهنه و خيس‌خورده بود و داشت نشت مي‌کرد و مثل کلاف مي‌شد و حتي ضخيم‌تر که وقتي هم سر تکان مي‌داد باز بود. در نسخه آمده بود که درست جلو رويتان مي‌ايستد، دو دست بر سينه، و به زباني شکسته‌بسته، مثل کشيدن تيزي ريگي بر جام پنجره، مي‌گويد: «منم غلام حلقه به گوش شما. امر بفرماييد.» اما ميرزا هر چه نگاه کرد جلو رويش کسي نبود. حتي پشت سر و دو طرفش هم نبود. . .
ادامه‌ي اين رمان جديد را در اينجا بخوانيد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP