چهارشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۷

یوسف، یوزارسف و جامعه ما

سریال «یوزارسیف و زلیخا» ... سرشار است از میل به ارضاء دائقه عمومی ... و نمادی است از «سکوت»ی که فضای اجتماعی ایران را در خود فرو برده است. این سریال، نمادی است از اینکه ما، هر آنچه و هر آنکه هستیم، نمی توانیم یکدیگر را از «ضعف»های حادی که به آنها دچاریم، نجات دهیم. ما به درد تخریب «ضعف» های یکدیگر و بزرگنمایی قوت‌های «خودی»ها و به درد «ایجاد دوستی» از مسیر «تعریف دشمن» دچاریم... در نبود نخبگانی که به درد زیاده “نخبه” بودن دچار هستند و شأن خود را اجل از گفت‌وگو با مردم و حتی گفت‌وگو با یکدیگر می دانند، عرصه «فرهنگ» و «اندیشه» را به میدان «آزمون و خطا»ی خود بدل کرده اند. اینکه چگونه می توان به «نخبگان» فهماند که زمانه «نخبه‌گی» پشت کوهی و «انزوا ساخته» به سر آمده است و غنی‌ترین عنصر تحلیلی، «روابط روزمره» است، پرسشی است که در مخالفت با تمایلات نخبه گرایانه، به زدن حرف‌هایی که پاسخ همه پرسش‌ها باشند، نباید انتظار آن را از «گفتمان»های «فاخر» فلسفی و جامعه شناختی داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP