یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷

یلدا با علامه


شب یلدایی که می‌گویند خیلی دراز است با این شعر از علامه طباطبایی چه زود صبح شد.

همی گویم و گفته‌ام بارها بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی‌ست در کیش مهر برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور ندارند کاری دل‌افگارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه‌ها چه حلاج‌ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار مگر توده‌هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان نیازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده‌اند بریدند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رسته‌اند چه گل‌های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار در آیینهٔ آب رخسارها
رود شاخ گل دربر نیلوفر برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهٔ غنچه را باد بام هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گلرخان بکش جام در بزم می‌خوارها
گره را ز راز جهان باز کن که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان که بسته است چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز که آینده خوابی‌ست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش بهل گر بگیرند بیکارها

صبح به خیر.
جشن ایرانیان برای «پایان شب سیاه» در ابتدای زمستان، حقه روانی جالبی است: سیاهی چون آمد، رفتنی می‌شود.
شاید زمستان سردی در پیش باشد، مهم نیست، از یلدا که بلندتر نیست! این هم رفتنی است. شب اول زمستان، شب آخر آن هم هست. فقط باید گرما را از شعر را استخراج کنیم و میان همدیگر تقسیم.

زمستان تمام شد.
از همین الان می‌توان پویش ریشه‌های گیاهان را حس کرد.

نوروز مبارک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP