مشهد ديدن (و شنيدن) دارد. همه جاي دنيا را كه بگردي شهري با اين شدت از تغيير نخواهي يافت. مشهد تجلي همان آيهاي است كه خيلي دوستش دارم: «و به كوهها مينگري، گمان ميبري كه جامدند، و آنها حركت ميكنند همچون ابر.» مشهد كوه نيست، ابر است، و حالا كه كوهها همچون ابر حركت ميكنند سرعت حركت ابرها را چگونه ميتوان محاسبه كرد؟ يك دوربين فيلمبرداري با سرعت يك تصوير در روز در ارتفاع 10 هزارپايي نصب كنيد و شتاب تغييرات مشهد را رصد كنيد. آنوقت خواهيد گفت مشهد ابر است. معماري خانههاي مشهد را ببينيد: هيچ بنايي نيست كه به قصد ماندن بنا شده باشد. همه را دو روزه و موقت ساختهاند. «مگر چند روز ميخواهم زندگي كنم». پيافكنيهاي كاخهاي بلند به سبك فردوسي در مشهد مشاهده نميشود. مشهد شهر خيام و خانههاي دو بيتي است.
صبر داشته باشيد. آنچه گفته شد، وصف «صورت» مشهد بود، و حالا «محتوا»:
اگر صورت مشهد پيوسته در حال شدن است، محتواي آن ثباتي جادويي دارد. خانهها فرو ميپاشند، دود ميشوند، محو ميشوند؛ محلهها بهيكباره صاف ميشوند، و ساختارهاي جديد سر از خاك بهدر ميآورند. حالا كه همه چيز «نو» شده است، كافي است چشمت را بر ساختار ببندي و به محتوا گوش فرا دهي: تكرار همان صداي ازلي.
مشهديها ـ به لطف بازارچههاي مزري دوران طالبان ـ خيلي زودتر از تهرانيها خانههايشان را به ابزارهاي جديد صوتي و تصويري مجهز كردند. اما بر خلاف نظريههاي رايج، كه تغييرات فني را با تحولات بنيادين فرهنگي و اجتماعي ملازم ميداند، اين تغيير فني به انتشار محتواهاي بومي و تعميق فرهنگ منطقه كمك كرده است. پرفروشترين سيديها در مشهد، توليدات بومي همين منطقه است.
سهشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر