نوروز كه قرنهاي دراز است بر همهي جشنهاي جهان فخر ميفروشد، از آن رو «هست» كه يك قرارداد مصنوعي اجتماعي و يا يك جشن تحميلي سياسي نيست. جشن جهان است و روز شادماني زمين، آسمان و آفتاب، و جوش شكفتنها و شور زادنها و سرشار از هيجان هر آغاز.
نوروز همه وقت عزيز بوده، در چشم مغان، موبدان، مسلمانان، و همه با زبان خوش از آن سخن گفتهاند حتي دانشمندان كه گفتهاند: «نوروز نخستين روز آفرينش است . . . »
چه افسانهي زيبايي، زيباتر از واقعيت. راستي مگر هر كسي احساس نميكند كه نخستين روز بهار، گويي نخستين روز آفرينش است. سبزهها روييدن آغاز كردهاند و رودها رفتن و شكوفهها سرزدن و جوانهها شكفتن، يعني نوروز. بيشك روح در اين فصل زاده است و عشق در اين روزها سرزده است و نخستين بار آفتاب در نخستين نوروز طلوع كرده است و زمان با وي آغاز شده است.
نوروز ــ اين پيري كه غبار قرنهاي بسيار بر چهرهاش نشسته است ــ رسالت بزرگ خويش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداري و صميميت انجام داده است و آن زدودن پژمردگي و اندوه از سيماي اين ملت است و درآميختن روح آنان با روح جانبخش طبيعت و عظيمتر، پيوند نسلها و پيمان يگانگي ميان همه دلهاي خويشاونديي كه ديوار عبوس دورانها در ميانشان حايل ميگشته است و ما در نوروز، در اين ميعادگاهي كه همهي نسلهاي تاريخ و اساطير ملت ما حضور دارند با آنان پيمان وفا ميبنديم و «امانت عشق» را از آنان به وديعه ميگيريم كه «هرگز نميميريم» و «دوام راستين» خويش را به نام ملتي كه در اين صحراي عظيم بشري، ريشه در عمق فرهنگي سرشار و غني از قداست و جلال دارد و بر پايهي «اصالت» خويش در رهگذر تاريخ ايستاده است «بر صحيفهي عالم» ثبت كنيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر