یکشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۲

فرازهايي از كتاب جامعه‌ي دانايي و پرسش‌هاي پژوهشي آينده

اخلاق در جامعه‌ي دانايي

مسائل اخلاقي جامعه‌ی دانایی فقط به گمنامي، حريم خصوصي، حقّ مالكيت معنوي، محتواهاي مبتذل، يا بحث بر سر عدالت مبتني بر قصد يا انجام عمل محدود نمي‌شود و مسائل اصولي‌تر و بنياديني همچون هويت و درك ما از يك شخص را در بر مي‌گيرد. . . جامعه‌ی دانایی، سطح ديگري از اخلاق را طلب مي‌كند و شناخت تحولات جاري بدون مراجعه به مفاهيم اخلاقي محال مي‌نمايد. . . .
در جامعه‌ی مدرن، اخلاق را بيشتر به ‌صورت امري خصوصي تعريف كرده‌اند. اخلاق تنها زماني یک وجه عمومي مي‌يابد كه وارد عرصه‌ی عمومي ‌شود و تبديل به اخلاقيات گردد . . . . از آن‌جا كه اخلاق واجد مفاهيم و اصطلاحات پيچيده و دشواري است، در عمل، به ‌هنگام بحث پيرامون اخلاق، قوانين و ضوابط مورد بحث واقع شده‌اند. به‌ همين ترتيب، بحث‌هاي پيرامون ارزش‌ها نيز به حوزه‌هاي اقتصادي تفويض شده‌اند . . . . ، شايد با اين پيش‌فرض كه سازوكارهاي دقيق و عيني تعيين ارزش‌ها را مي‌توان در ميان هنجارهاي حاكم بر بازار يافت. به بيان ديگر، به ‌محض آن‌که اخلاق وارد عرصه‌هاي عمومي شده، مهربانانه به‌جايي هدايت شده است كه بتوان در عمل آن‌ را دور زد: يا دادگاه يا بازار. باقي آن چيزي كه از اخلاق مي‌ماند به افراد سپرده شده‌اند تا در حدّ توان خود از آن محافظت كنند. . . . .
به‌ هر حال، مرز ميان امر عمومي و امر خصوصي در جامعه‌ی دانایی مغشوش است. شدت جريان توليد دانش، نظام‌هاي مشترك ارزشي جامعه را متغير ساخته است. . . . .
در سنت كانتي اخلاق، مسئله‌ی اساسي رابطه‌ی ميان سوژه‌ی خودمختار و آزاد با جامعه بود. اخلاق در بستري ظاهر شد كه امكان برخورد با ديگري و سد كردن راه او وجود داشت. در حوزه‌ی اجتماعي، اخلاق راه‌هاي تحقق آزادي‌هاي فردي را ملزم به رعايت شروط و قيودي ساخت. كانت اين مسئله را با تعريف یک حكم اخلاقي عام رفع كرد؛ نقشه‌ا‌ي اخلاقي كه براي همگان قابل فهم است و برخورد را به حداقل مي‌رساند. بر اساس اين حكم، بايد همان رفتاري را با ديگري داشته باشيم كه از او انتظار داريم. . .
نيچه اخلاقيات كانتي را به نقد كشيد: آيا بايد از قوانيني خاص تبعيت كنيم تا وجه اخلاقي وجود ما رسميت يابد؟ در اين صورت، تنها در صورتي موجودي اخلاقي مي‌شويم كه همان آزادي‌هاي به‌وجودآورنده‌ی اخلاق را نقض كنيم. نيچه همچنين يادآور شد كه قوانين اخلاقي به ‌دست كساني تدوين مي‌گردد كه بر كرسي قدرت تكيه زده‌اند. نيچه چنين تعريفي از اخلاق را رد و در عوض بر مسئوليت فردي كنش‌گران تأكيد كرد. اخلاق واقعي از نظر نيچه آن است كه در هر لحظه اخلاقيات مرسوم را به ‌چالش بكشيم.
[حالا] اخلاق يكي از راه‌هاي وجود در جهان است. اين موضع در صورت‌هاي متفاوتي توسط فيلسوفاني همچون هايدگر، نيشيدا، لويناس، دولوز، و فوكو بسط يافته است. به بيان ساده، مي‌توان همه‌ی اين نظريه‌ها را در اين گويه خلاصه كرد كه سبك اخلاقي وجود، همان «اصالت» و گشودگي در برابر «ديگري» است و ديگري هميشه خارج از حوزه‌ی معرفت و شناخت و علایق ما قرار دارد. بنا به نظر لويناس اخلاق و اخلاقيات دو امر متفاوت‌اند. شيوه‌ی اخلاقي وجود، مستلزم آن است كه «ديگري» را هميشه فراسوي دسترس خود بدانيم. بنابراين، تلاش براي توصيف كليت جهان توسط دانش، تلاش براي خلق جهاني است كه در آن جايي براي اخلاق وجود ندارد. . . .
آرمان‌شهر جامعه‌ی دانایی مي‌تواند به‌ صورت بنيادي در تعارض با شيوه‌ی اخلاقي وجود باشد. اگر به‌ دنبال ايده‌هايي هستيم كه امروزه تصوري از آن وجود ندارد يا بسيار حاشيه‌اي است، مي‌توان از اين تناقض آغاز كرد. جامعه‌ی دانایی مي‌تواند به ‌معناي تحول در ارزش‌هاي روشنگري ــ كه زيربناهاي مدرنيته را شكل مي‌دادند ــ و حركت به ‌سوي نظام ارزشي جديدي باشد. تنش ميان نظام ارزشي مدرن با نظام ارزشي جديدي كه در اثر و همخوان با صورت‌هاي جديد همبستگي در جامعه‌ی دانایی پديد مي‌آيند، باعث ايجاد بسترهاي پژوهش نظري جديدي مي‌شود كه كارآمدي‌هاي اجتماعي و عملي فراواني خواهند داشت. . .
يكي از نقاط عزيمت لويناس، فهم «ديگري» به ‌‌صورتي است كه به یک سوژه‌ی مستقلّ آزاد و فعال تقليل نمي‌يابد. در اخلاق لويناس، ديگري «چهره»اي از يك ديگرِ تعريف‌ناپذير است. حضور اين چهره ما را به ‌عنوان سوژه‌هايي تعريف مي‌كند كه در برابر ديگران مسئوليم. بنابراين، سبك‌هاي اخلاقي وجود، وابستگي نزديكي با ساخت ذهنيت دارند. همچنين سبك‌هاي اخلاقي وجودي بر درك متفاوت و ديگري از هويت، ارتباط، شناخت و اقتصاد دلالت دارند.
بنا به ‌نظر لويناس وقتی درمي‌يابيم كه مي‌توانيم جهان بيرون را در جهت مقاصد خود مورد استفاده قرار دهيم و چيزها را براي آينده‌ی خود ذخيره سازيم، اقتصاد پديد مي‌آيد. وقتي حافظه امكان بازنمايي جهان در نسبت با نيازهاي ما را ممكن مي‌سازد و وقتي جايي براي بازگشت از كاوش‌هاي خود داريم، لذت و اقناي فوري نيازها به اقتصاد تبديل مي‌شود.
نقطه‌ی عزيمت ما‌، جايي كه در آن «سكنا» داريم، همان «خانه»ی ما هم مي‌شود. اين «خانه» مبدأ تقسيم جهان به دروني و بيروني را ايجاد مي‌كند و امكان استفاده از «كار» براي در آوردن منابع از جهان بيرون و انباشت آن در «خانه» و جهان «ما» را فراهم مي‌آورد. با فاصله‌گذاري ميان خود و جهاني كه در آن «سكنا» داريم و با كسب لذت از جهاني كه از ما جدايي‌ناپذير است، جهاني را تعريف مي‌كنيم كه مبدأ خانه و در عين حال از آن جداست.
به‌هر حال، به‌ نظر لويناس اقتصاد نمي‌تواند اخلاقي باشد. تا زماني كه كنش‌هاي ما بر اساس نيازهايمان باشد، نمي‌توان حوزه‌ی وجودي اخلاق را به ‌خاطر آورد. اخلاق واقعي تنها زماني محقق مي‌شود كه دريابيم فرصت را ديگران در اختيار ما قرار مي‌دهند. با كنش در اين لحظات خاص، آن‌جا كه به اخلاق دست مي‌يابيم، خود را همچون موجودي اخلاقي مي‌سازيم. بنابراين، اخلاق هديه‌اي است كه ديگران به ما مي‌دهند. اخلاق آينده‌اي گشوده و غيرقابل پيش‌بيني دارد.
. .
پرسشي كه اينجا مطرح مي‌شود آن است كه آيا چنين چيزي در جامعه‌ی دانایی رخ مي‌دهد؟ . . . آيا جامعه‌ی دانایی جايي است كه در آن مردم در مواجهه با مسائل اخلاقي مهارت‌ها و توانايي‌هاي خود را بسط مي‌دهند؟ . . . . بايد از نظريه‌ی اخلاقيات كانت فراتر رويم. آن ايده‌ی جايگزين كه ارزش‌هاي متناسب با جامعه‌ی دانایی را مي‌توان در يك ويترين يا آرشيو يافت، چندان مطلوب به‌نظر نمي‌رسد. طرح چنين ايده‌اي حاكي از آن است كه عقلانيت اقتصادي توانسته است عرصه‌ی اخلاق را فتح كند. اخلاق فقط به تصميم‌گيري و انتخاب از ميان گزينه‌هاي موجود محدود نمي‌شود. ماهيت اخلاق در جامعه‌ی دانایی پرسشي همچنان مطرح است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP