دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۷

مطالعات فرهنگی و دولت

دوستانی دارم که از برخورد پر از اغماض و تساهل دولت با رشته مطالعات فرهنگی به تنگ آمده‌اند و می‌پرسند چرا در این دکان تخته نمی‌شود. با خشم می‌پرسند این چه رشته‌ای است که خودش هم داد می‌زند که برانداز است و باز هم هست. وقتی همه رشته‌های آکادمیک با روش‌های منطقی و اثبات شده و با رعایت اصول رئالیسم و عینی‌گرایی پژوهش می‌کنند و علم تولید می‌کنند و علمشان هم فروش خوبی دارد، چطور می‌شود که یک رشته چنین جسارتی داشته باشد که بگوید منطق ما هنوز اثبات نشده و به ثبت نرسیده است و چون خیلی ذهنی است دوست نداریم به ثبت برسانیم و علمی که ما تولید می‌کنیم ضدبازار است.

دوستان من اقدامات مهمی برای بسته شدن در دکان مطالعات فرهنگی برداشته‌اند: لابی می‌کنند، بیانیه می‌نویسند، پتیشن امضا می‌کنند، و خلاصه یک جنگ بزرگ در جریان است. (در پرانتز باید عرض کنم خوانش من از جمله پرتکرار «دولت یک نفر را از دانشگاه اخراج کرد» به این صورت است: «جنگ‌جویان یک جبهه موفق شدند دولت را متقاعد کنند که یک نفر از جبهه مخالف اخراج شود.» می‌خواهم بگویم دولت ـ به مفهوم ایرانی کلمه، اعم از همه دولت‌هایی که ما تجربه کرده‌ایم ـ از ابزارهای شناسایی کافی برخوردار نیست و این یک جنگ درون دانشگاهی است که او را به اقدام می کشاند.)

خلاصه، دوستان من از نوع نگاه مطالعات فرهنگی به پدیده‌ها و نوع استخراج معنا از داده‌ها به شدت عصبانی هستند. می‌گویند وقتی می‌شود رابطه میان ازدواج و بهبود وضعیت اقتصادی را به روش منطقی نشان داد، لزومی ندارد که اسامی منفوری مثل فروید و فوکو و چندتا ف دار دیگر را بیاوریم. وقتی می‌شود مثل بچه آدم از مردم مصاحبه گرفت و نظرشان را درباره یک پدیده پرسید، لزومی ندارد که دوربین مخفی بگذاریم و آنها را زیر نظر بگیریم.

بله دوستان من خیلی عصبانی هستند، اما گمان نمی‌کنم این عصبانیت این بار راه به جایی ببرد و آنها بتوانند این رقیب جوان را از میدان به در کنند.
واقعیت این است که ظهور منطق مطالعات فرهنگی، به جای یک ریشه، چند ریشه‌ی ناهمگون و متفاوت دارد. ریشه‌ای که از منظر دانشگاهی آشکارتر خواهد بود، انسداد در دیگر رشته‌های علوم اجتماعی و انسانی است. روش‌های کمّی که آنها به کار می‌گیرند و از فرط استفاده، نخ نما شده است، دیگر حتی به درد گزارش‌های تلویزیونی و آمارهای بوروکراتیک دولتی هم نمی‌خورد. روش‌های کمّی شاید بد نباشد و شاید هنوز بتوان استفاده خلاقانه خوبی از آنها داشت، اما میزان دروغ تولید شده با آنها بالاست و به همین خاطر دیگر اعتباری ندارند. جدای از ریشه‌های دانشگاهی، مطالعات فرهنگی ریشه‌های اجتماعی محکم‌تری هم دارد: مردم به همین روش فکر می‌کنند. حتی مفاهیم کلاسیکی مثل طبقه اجتماعی ـ اقتصادی در شیوه اندیشه و انتخاب‌های مردم اثر قابل اعتنایی ندارند و جای خود را به مفاهیم پویا و متغیری داده‌اند که فقط یک مطالعات فرهنگی رادیکال قادر به کشف و تفسیر آنهاست.

برای دوستانم متأسفم که این بار لابی مطالعات فرهنگی رادیکال می‌گیرد.

پس نوشت:
دو یادداشت خوب در این زمینه:
1. ریزومیک شدن جرایم و دگردیسی در مفهوم امنیت اجتماعی شهری، عباس کاظمی
2. علوم اجتماعی باید دولت را صدا کند، عباس کاظمی

۷ نظر:

  1. به تلاش و دعای شما عمر مطالعات فرهنگی موثر به حال مردم این مرز وبوم دراز خواهد بود.

    پاسخحذف
  2. من با عباس کاظمی راجع به این رشته چندین بار حرف‌ زده‌ایم و منطق آن را کما بیش می‌فهمیم ولی این دفاع شما برایم غیرقابل فهم است. اگر می‌شود با روش‌هایی که قابلیت تکرار و تست دارند و به قول شما آبجکتیو هستند دروغ گفت چرا نشود با رشته‌‌هایی که حرف زدن در آن خیلی راحت‌تر است - به قول عوام خالی‌بندی در آن کنتور نمی‌اندازد - به نحو احسن این کار را کرد؟

    ضمن این‌که به نظرم یک مشکل ایرانی را جهانی کرده‌اید. اولا همه رشته‌های علوم انسانی بر خلاف تصور شما به بن بست نرسیده‌اند و برخی اتفاقا خیلی هم پویا و رو به رشد هستند و اتفاقا خیلی هم عینیت و کمیت‌گرا هستند. ثانیا بسیاری از کلیشه‌هایی که در ایران به اسم علوم اجتماعی تولید می‌شود به خاطر کم‌کاری و کم‌هوشی و بی‌سوادی محقق است. ساده‌ترین و ابتدایی ترین ابزارهای کمی به کار گرفته می‌شود و ده‌ها دقت و شک و تحلیل خلاقانه‌ای که باید روی داده صورت بگیرد فراموش می‌شود و معلوم است که خروجی کلیشه‌ای خواهد بود.

    من به عنوان ناظر بی‌طرف هنوز هم فضای مطالعات فرهنگی را - ضمن فایده بردن از روح و کلیات نظریه‌های آن - هنوز برای تولید نتیجه قابل اعتماد خیلی جوان و فاقد انضباط از یک طرف و فاقد عمق در بسیاری از جنبه‌ها می‌دانم. بنا بر این لطفا این قدر موضوع را بزرگ نکنید.

    پاسخحذف
  3. بله علوم انسانی ایرانی مسائل خاص خودش را دارد و من باید مشخص می کردم که منظورم ایران است، مسائلی که چون بر جریان زندگی آدم‌ها اثر می‌گذارد، وظیفه اخلاقی ماست که با هر زبانی بر حاد بودنش تأکید کنیم. در یکی دو رشته که من دنبال می کنم، مثل زبان‌شناسی و تحلیل انتقادی گفتمان، در حالی که ما به یک اثر از فرکلاف در ده سال گذشته و استفاده جواد کاشی از آن در همان سال ها استناد می کنیم و برای هم کف می‌زنیم، فرکلاف و همکارانش حداقل پنج سالی هست که در لنکستر جمع شد‌ه‌اند و مبانی و روش تحقیق خودشان را بررسی می کنند و این روش که دوستان دانشگاهی ما استفاده می کنند دربرابر دقت و پیچیدگی‌های روش‌های جدید به چرتکه در برابر رایانه می نماید.


    با مطالعات فرهنگی هم می توان دروغ گفت. (راهش را من و شما می دانیم) اما می‌پذیرید که این رشته حداقل تا به حال توان جذب نگاه‌های سودجویانه به خودش را نداشته، چنان که رشته های مشهور و مشروعی مثل جامعه شناسی یا تاریخنگاری (رسمی) داشته‌اند.

    دفاع من از مطالعات فرهنگی تا زمانی است که تسخیر نشده باشد و البته فکر می‌کنم مطالعات فرهنگی استعداد ذاتی به تسخیر درآمدن را ندارد. چون با حداقلی از بینش اخلاقی همراه است و چون به دنبال مشروعیت از نوع معیشتی نیست و هنوز از منظری متعارف، زاویه فیلم‌برداری و روایت مطالعات فرهنگی قدری عجیب می‌نماید. در هر حال، شاید روزی یک نفر این یکی را هم تسخیر کند که برای آن روز راه حل‌های خودمان را داریم.

    (اشتباه برداشت نشود، من مخالف استفاده دولت ملی از مطالعات فرهنگی نیستم، حتی این استفاده می‌تواند ابزاری باشد، اما این استفاده نباید به تسخیر همه جانبه و کامل مطالعات فرهنگی بیانجامد.)

    پاسخحذف
  4. دقیقا همین خصلت مطالعات فرهنگیه که همگان رو به زانو درآورده و جز دست و پا زدنهای بیهوده هیچ یک قادر به خدشه دار کردن محسنات این رشته ناب نیستند

    پاسخحذف
  5. البته نه با این دیسکورس میلیتاریستی که شما دارید

    پاسخحذف
  6. Hi my man:

    The artist/author required is Terri Hallman. I'm missing you a lot these gloomy windy days...Thank God I could leave a poor though irrelevant comment here...Dadash a kheili chakerim,the rest of that philosophy chapter has been successfully distributed at last among qualified guys for the final stages of translation...That shame is killing me

    Good Luck

    پاسخحذف
  7. I totally agree with you. I agree that the academic context of Iran has a lot to do with this debate. If we have not yet mastered the modernist, quantitative methodologies it would be hard to advocate an approach which seems (to many) too subjective. However, subjectivity trades replacablity (if at all) for depth. Critical studies of CDA type are open to debates in making the methodologies more rigorous but they will not yeild to restrict themselve to an ontology of 'scientific discourse'.

    Last night, I had a long long discussion with some economist friends here in the US on the very same subject. The American academic discourse also favours quantitativism. There is nothing wrong with quantification and it can also help but reducing everything to what can or cannot be operationalised quantitatively is a major mistake.

    پاسخحذف

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP