پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۷

چگونه می‌توان سرمایه غم را فعال کرد؟

مسئله: روان‌کاوی به انسان و جامعه مدرن قول داده است که بنیاد غم را براندازد. اما هنوز پرچم لشگر غم بر فراز هر خانه‌ای برپاست، با چه شکوهی!

روان‌کاوی در اولین شکست در برابر لشگر غم، به تاکتیک ساده‌ای روی می‌آورد که این روزها عمومیت دارد: او مردم را از لشگر غم می‌ترساند. همه توان انواع رسانه‌ها به کار گرفته می‌شود تا سخن روان‌کاوانی که درباره انواع و پیامدهای مخرب افسردگی، غم، مالیخولیا، شیزوفرنی، چاقی، لاغری، و غیره به گوش مردم برسد. بلافاصله بازار قرص‌های جدیدی عرضه می‌کند. بعد غم‌های جدید کشف می‌شود و قرص‌های جدیدتر و جدیدتری به بازار می‌آید. چند روز بعد شایع می‌شود که غم‌های جدیدی به میدان آمده است که قرصش فقط در پشت بازار به فروش می‌رسد.
و به این ترتیب، یک درد انسانی، تبدیل به ابزار جاروی یکسویه‌ی پول و مشروعیت می‌شود.

روان‌کاوی تسلیم و تسخیر می‌شود، مسئله‌ی اصلی خودش را فراموش می کند و وارد بازار می‌شود و به او در راه ساخت و تبلیغ قرص‌های جدید کمک می‌کند.
و دوباره ما می‌مانیم با چه می‌توان کرد:
چه می‌توان کرد؟
می‌توان دست از روان‌کاوی شست و یک سیستم جدید اختراع کرد. سیستم بدیعی که به این زودی قابل تسخیر نباشد. ما بلدیم آسمان را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. طرحی که روز سوم در دست رقیب است.

نه.
مثل آن معتاد که می‌گفت «ترک اعتیاد کاری بسیار ساده است خود من تا به حال هزار بار ترک کرده‌ام»، ما هم صدها هزار بار یک سیستم جدید اختراع کرده‌ایم که هفته‌ای یا ماهی کار کرده است.

بیاید یک بار بگوییم نه.
بیایید یک بار از دری دیگر وارد شویم.

حالا راه‌ها زیاد شد.

برای مثال بیایید درد را دوباره تعریف کنیم:

زخمیست عین بودن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین زخم را دوا کن

غم‌ها و زخم‌های ما، با همه دردی که تولید می‌کنند، تنها موتوری هستند که ما را به حرکت وادار می‌کنند. درد گرسنگی. درد فقر. درد جهل. درد ظلم. هر یک نوعی از عمل و حرکت را ایجاد می‌کنند و یک «خطِ تولید» را راه‌اندازی می‌کنند.

پس حرکت می‌کنیم؟!

نه،
چون یک اتفاق خیلی ساده افتاده است:
ما غم‌هایمان را گم کرده‌ایم.
ترافیک غم است اینجا.
غم‌های بازاری. غم‌های رنگارنگ. غم از دم قسط. غم‌های روزانه که به شما اس‌ام‌اس می‌شود. غم قوی با طبل یاماهای اوریجینال.
یکی غم را با استفاده از ابزارهای مدرن به تولید انبوه رسانده است و این یعنی غم در حجابِ ازدحام غمچه‌ها.


درست است که بعضی روانکاوانِ بازاری و بیمار شده‌اند تا جایی که برای زخم‌های روحی، قرص آرام بخش و اکستازی تجویز می‌کنند، اما نباید روان‌کاوی را به همین سادگی از دست داد.
روان‌کاوی را ساده به دست نیاورده‌ایم.
روان‌کاوی وقتی که سالم است ، به من در یافتن غم‌های اصلی کمک می‌کند و مسئله من نه التیام زخم‌ها و کشتن غم‌ها، که پیوند دادن و فعال کردن آنها برای حرکت و برای طراحی «خط تولید» و «باند پرواز» است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP