خبر اول: مجلهی بخارا بیست و نهمین شب از سلسله شبهای بخارا را به جشن آغاز هفدهمین سال انتشار مجلهی «مترجم» اختصاص داده است. منبع.
به دنیا آمدن فصلنامه مترجم برای ما که مشغول پاس کردن دو واحد ترجمه بودیم یک حادثه بود. بحث داغی در گرفته بود میان استاد خودمان بهزاد قادری و صالح حسینی که استاد دانشگاه اهواز بود. صالح حسینی در مصاحبه با مترجم از جریان اشکهایش به وقت بلند خواندن متن «به سوی فانوس دریایی» ویرجینیا ولف گفته بود و از همدلیاش با فاکنر و از همزبانیاش با سهراب سپهری. بهزاد قادری بلافاصله مقالهای نوشت با عنوان «آینه، دانی که تاب آه ندارد» و گفت که تجربه مترجم تکرار تجربه سیزیف است وقتی میفهمد سنگ را بالا نبرده و گفت وقتی فاکنر میگوید the day dawned bleak and chill چهار بار چانه خواننده را میلرزاند، لرزیدنی به مراتب بدتر از کسی که سرما میخورد و این هم باید ترجمه شود…
روزی دیگر محمدعلی مختاری اردکانی عصبانی وارد کلاس میشد و میگفت یعنی چی که میگه من با خودنویس ترجمه میکنم. برو بابا همینه که روزی یک کتاب ترجمه میکنی. ترجمه باس با مداد باشه. برید ببینید رو میز من چقدر چرک مداده. کتابو باس تا ته خوند.
و اینچنین آموزش ترجمه با بحثهای عملی در میآمیخت و در هم ضرب میشد.
خبر دوم: دکتر بهزاد قادری ساعت پنج بعدازظهر فردا پنجشنبه بیست و ششم فروردین در «شب ترجمه» حضور خواهد یافت.
من هم اعتراف میکنم از آن روز که آنتونیو نگری به تهران آمده بود، به آنجا نرفتهام!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر