پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۳

كشاورزان همه‌ي تمدن‌ها، برخيزيد

به‌ياد محمد نجفي و براي دكتر معتمدنژاد، دو معلم ـ كشاورز نمونه

ببينيد، اگر رگ و ريشه‌ي همه نهادهاي يك تمدن را دنبال كنيم، به دو نهاد اصلي مي‌رسيم: كتاب و ‏معلم. اين دو نهاد «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض». ميان اين دو البته يك ديالوگ و ديالكتيكي ‏هست: معلم كتاب را تفسير مي‌كند، كتاب‌هاي جديد در حاشيه كتاب اول مي‌نويسد و كتاب، معلم‌هاي ‏جديد مي‌سازد. كتاب و معلم در بستر يك اجتماع وجود دارند و اجتماع در ساده‌ترين و فروكاسته‌ترين ‏صورت، تشكيل شده است از كشاورز و بازاري؛ كه باز هم ارتباطي ديالوگي و ديالكتيكي با هم ‏دارند.‏

تركيب‌ها و روابط مختلف اين چهار عنصر، تمدن‌هاي مختلف را به‌وجود آورده است. به‌هرحال،‌ تا ‏جايي كه به اين بحث مربوط است، معلم، در شرايط و جرياني عادي و دستكاري نشده، از ميان ‏كشاورزان برمي‌خيزد، كتاب را مي‌خواند و سعي مي‌كند آن را براي جامعه معاصر خود بازخواني و ‏تفسير كند. وقتي يك قرائت از متن جا مي‌افتد، نوبت بازار است كه بهره‌هاي لازم را از آن ببرد، اقتصاد ‏مملكت را پيش ببرد و شكم مردم را سير كند. اما همين بازار پيش از جا افتادن يا به‌اصطلاح نهادينه ‏شدنِ يك بازخواني، با همه ابزارهاي خود در برابر هر شكلي از بازخواني مي‌ايستد، ايستادني كه گاه ‏خيلي خشن و خونين بوده است. ‏

اتفاقي كه حالا و در جهان فراصنعتي در حال رخ دادن است، مركزيت يافتن بيش از حد بازار و ‏شكل‌گيري صنايع جهاني است. اين صورت‌بندي جديد از بازار، قدرت صنعتي بي‌اندازه‌اي دارد و با ‏تكيه بر همين قدرت، تلاش مي‌كند بخش‌هايي از جامعه پيرامون خود را دستكاري كند. مثالي از اين ‏استراتژي بازار را مي‌توان در كارها و شخصيت جرج بوش ديد. فقط، همان‌طور كه در مورد بوش هم ‏ديده مي‌شود، دستكاري بازار، در بهترين مهندسي، هميشه از جنس فني و صنعتي بوده است و بازار ‏توان ايجاد تغييرات زيربنايي و فرهنگي را ـ حداقل تا به حال ـ نداشته است. ‏

پيش‌بيني مي‌شود حركت بعدي بازار حمله به نهاد معلم و تصرف اين نهاد باشد. بخشي از اين حمله ‏شروع شده است. از يكي از نشانه‌هاي آشكار اين حمله (نه كليت آن)، گسترش گفتمان آموزش ‏مجازي است. آموزش مجازي، در صورت امريكايي و غالب آن به معناي حذف معلم و تزريق صنعتي ‏محتوا به ذهن فراگير، با استفاده از رسانه‌هاي جمعي است. معلم كيست؟ بخشي از بازار. شايد بعضي ‏قضاوت‌ها كمي زود باشد. خيلي هم نمي‌توان دوگانه‌ي آموزش سنتي و آموزش مجازي را همچون ‏دوگانه‌ي خير و شر تعريف كرد. چه بسا آموزش مجازي كه كشاورزانه باشد و چه‌بسا آموزش سنتي ‏كه بازاري و مجازي. اما مي‌توان تشخيص داد كه جريان آموزش ـ‌ در همين قالب دانشگاهي و ‏مدرسه‌اي ـ به سوي حذف معلم حركت مي‌كند. در رويكرد جديد، با آن‌كه هنوز بازار جرأت جسارت ‏به كتاب را نيافته است، تلاش مي‌كند توزيع (يا جلوگيري از توزيع) كتاب و هر فهمي از آن را در دست ‏بگيرد، و اين كار را با تعيين برنامه‌هاي درسي دلخواه خود انجام مي‌دهد...‏

فقط مي‌خواستم بگويم چيزي به‌نام معلمِ ناب وجود خارجي ندارد. معلم يا كشاورز است يا بازاري. و ‏فكر مي‌كنم اين با اين شناخت مي‌توان بعضي چالش‌ها را پشت سر گذاشت.‏

۲ نظر:

  1. باور كنيد اولش مقاومت مي‌كند، يك تو گوشي محكم مي‌خواباند كه هوس كتاب خواندن نكني. بعد يك كمي به‌فرك (و نه فكر) فرو مي‌رود، و مي‌آيد با يك قرارداد و بعد سوار مي‌شود

    پاسخحذف

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP