یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۳

آرشِ مدرن؟

آفتاب بالاست. او به بالا مي‌نگرد. و كبوتري سپيد چون باد مي‌رود. اينك آرش در نيستان سوخته مي‌آيد، و با دلِ خويش مي‌گويد: «من مردي يله بودم، در پي رمه؛ آن‌گاه كه دل مي‌خواست گوسپندان را سرود مي‌خواندم؛ و آن‌گاه كه نه، با خفتنِ رمه مي‌خُسبيدم. من به اينجا چرا آمدم؟ خوابِ مرا اين هياهو چرا شكست؟ و رمه‌ي مرا اين تُندباد چرا پراكند؟

بهرام بيضايي، آرش، ديوان نمايش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP