جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۳

البته اما

عجب موجودی است این زبان. تو حرف می‌زنی، می‌نویسی تا خود را توجیه کنی و او مشت تو را باز می‌کند و تو را رسوا می‌کند. تو فکر می‌کنی که به بر او تسلط داری، مهارش کرده‌ای، و از همه‌ی استعدادها و قوایش برای بیان مقصود خود استفاده می‌کنی و او آرام و بی‌صدا به پستوهای ذهن تو راه می‌یابد و بی‌آنکه که بخواهی یا بتوانی مانع شوی تمامیت محتوای ذهن تو را آشکار می‌سازد. تو در خیال خویش، نظام جامع و مانعی از یک شیوه‌ی زیست را تبیین می‌کنی و «خود»ی یکپارچه و تمام‌عیار به دیگران عرضه می‌داری و او سخت در کار کشانیدن «من»های دیگر تو به وسط میدان و معرفی آنهاست.
این ویژگی زبان، سخن روزمره را به شعری همیشگی تبدیل می‌کند. دو روز که بگذرد و حجاب روزمره‌گی فرسوده شود، سخن متکثر می‌شود و در هر بستری معنا می‌یابد.
«البته» از آن کلمه‌های جادویی زبان فارسی است که گاهی و فقط گاهی این چرخش‌ها را مشخص می‌کند. به‌محض آن‌که گوینده یا نویسنده‌ای گفت «البته» گوش‌هایتان را تیز کنید. جمله یا گویه‌ای که بعد از «البته» می‌آید، همان جایی است که فاعلِ سخن با آن در ستیز است و تلاش دارد آن را سرکوب کند و به حاشیه براند، غافل از آن که تمامیتِ آن سخنِ دیگر را بیان می‌کند. بعد (بیهوده) تلاش می‌شود آن سخن دیگر سرکوب شود یا به‌حاشیه فرستاده شود. «اما» از شاخص‌های اصلی این تلاش است.

تمرين: البته و اما در اين متون را بخوانيد و سخن‌هاي متضاد را علامت بزنيد.

توضيح ۱. انتخاب متون تصادفي است.
توضيح ۲. اين قابليت زبان در متوني كه به‌صورتي شفاهي توليد شده، آشكارتر است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  © Blogger template Writer's Blog by Ourblogtemplates.com 2008, Modified by Esmail Yazdanpour

Back to TOP