اين هم از آخرين ويراست يادداشت مترجم براي جامعهي دانايي و مسائل پژوهشي آينده :
مفهوم جامعه دانايي از جمله الگوهاي شناختي جديدي است كه محور و مدار حركتِ عرصههاي گوناگون وجودي را بر مبنايي نو تعريف ميكند: دانش و ارتباط. اين تغيير مهم، كه در سطح شناختي و ذهني پديد آمده است و فارغ از پيشينهها و پيآمدهاي روزمره، ملموس و عيني نيست، بيشترين تعامل را با مراكز پژوهشي و دانشگاهي دارد. از يك سو، نيروهاي دانشآموختهي دانشگاهي نقش مهمي در توسعه جامعه و محوريت دادن به عنصر اطلاعات و دانايي دارند و ازسوي ديگر، با شكلگيري تدريجي جامعه دانايي و ايجاد تحوّل سازماني در نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، مديريتي و اجرايي جامعه، مسئوليت تأمل و پژوهش پيرامون روشهاي بازسازيٍ نهادها و ارزشهاي انساني بر دوش دانشگاه افتاده است.
گذار از «جامعه صنعتي» به «جامعهي اطلاعاتي» و «جامعه دانايي» با تغيير در بسياري از ارزشهاي اجتماعي همراه بوده است. در صورتبنديهاي پيشين اجتماعي، وجه غالب فعاليتهاي فردي و جمعي انسان را تلاش براي «مالكيت» هرچه بيشتر بر منابع و ذخاير مادي شكل ميداد. فعاليتهاي شديد اقتصادي دو قرن گذشته در قالب استعمار، جنگهاي اقتصادي منطقهاي و تلاش براي مالكيت بر منابع و معادن طبيعي از جمله جلوههاي بارز الگوي پيشين بودند. وجه فكري، فرهنگي و ارتباطي اين فعاليتها اغلب در حاشيهاي دور قرار داشت و فقط بهعنوان ابزاري براي كسب مالكيت نهايي بهكار گرفته ميشد.
«جامعه صنعتي» در نهايت منطقي خود به دو جنگ بزرگ نظامي و يك جنگ عالمگير رواني رسيد. شكلگيري اينترنت بهعنوان مهمترين ابزار و زيرساخت جامعهي اطلاعاتي و دانايي، يكي از طنزهاي دور از ذهن تاريخ است: در دوران جنگ سرد اطلاعات اهميت يافت و كار دسترسي به اطلاعات دشمن و توليد دانشي براي مقابله با آنها، در ميان نهادهاي دولتي و اجتماعي توزيع شد. رسانههاي جمعي و در رأس آنها تلويزيون، با توسل به ابزارهاي ترويج صنعتي يك فرهنگ، مأمور ايجاد خاكريزها و استحكامات ذهني شدند، صنايع سنگين بر توليد تسلحيات متمركز شدند و دانشگاهها مأموريت يافتند اطلاعات و دانش لازم براي جنگ را توليد كنند. طولي نكشيد كه مخازني از اطلاعات سّري شكل گرفت. حفاظت جدّي از اين اطلاعات در دستور كار گرفت. اما در اين پروژهي امنيتي، اشتباه جالبي رخ داد: بخش مهمي از كار به دانشگاهها سپرده شد. نهاد اجتماعي دانشگاه با اتخاذ رويكردي كه در تعارض ذاتي با نهاد صنعتي وزارت دفاع بود، طرح توزيع گسترده دانش و اطلاعات موجود را ارائه كرد. بدينترتيب، در اوج اقتدار گفتارهايي كه سناتور مككارتي آنها را نمايندگي ميكرد، زيربناي ساده و محدودي براي توزيع اطلاعات در ميان مراكز پژوهشي برپا شد تا در صورت حملهي دشمن، اطلاعات موجود باقي بماند. مانوئل كاستلز و دكتر معتمدنژاد گزارش كاملي از اين واقعه ارائه دادهاند. مانوئل كاستلز شباهتهاي ميان اين شبكه با شبكههاي چريكي مائويي را برشمرده است و دكتر معتمدنژاد به نقش جنبش دانشجويي در مردمي شدن فناوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي اشاره كرده است.
ظهور و نفوذ اينترنت در كشورهايي كه با امريكاي دهه هشتاد شباهتي ساختاري داشتند، بههمين ترتيب بوده است. در برخي موارد نيز، نظير آنچه در مورد مينيتل فرانسه رخ داد، شكلگيري تودههاي عظيم و حجيمي از اطلاعات گوناگون و لزوم دسترسي عمومي و اختصاصي به آنها، به ظهور و نفوذ اينترنت انجاميد. بهرغم تأثيرگذاري دستاوردهاي يكسان فني و فرايندهاي جهاني، شرايط و مختصات ظهور و مشروعيتيابي اجتماعي اينترنت در همهجا يكسان نيست و تفاوت در زيرساختهاي فني و فرهنگي كشورها، الگوهاي متنوعي از استقبال (و مقاومت) را سبب شده است.
بههرحال، طولي نكشيد كه همه مراكز پژوهشي، رسانهها، بخشهاي خصوصي، رهبران افكار و افراد عادي به «شبكه» پيوستند و بهتدريج، ميان شبكهي فني و شبكههاي اجتماعي پيوندها و گرههايي ايجاد شد. در سالهاي آغازين رواج و رشد اينترنت، همانطور كه پروفسور تومي در اثر حاضر يادآور شده است، مسائل فني و زيرساختهاي تكنولوژيك اينترنت در كانون توجه قرار داشتند. بهتدريج، همان دانشآموختگان دانشكدههاي فني، مسائلي را مطرح كردند كه بيش از آن كه فني باشند، فرهنگي و اجتماعي بودند. حق دسترسي، مسئله تفاوتهاي فرهنگي، حريم ملي، حريم خصوصي، آموزش الكترونيك و دولت الكترونيك از جمله گفتارهايي هستند كه در اين مرحله مطرح شدند. مشاركت فعالتر كارشناسان و دانشجويان علوم و رشتههاي انساني سومين مرحله در تحول گفتارهاي پيرامون جامعهي اطلاعاتي را نشان ميدهد. اين گروه، در كنار دغدغههاي سختافزاري و فني، در پي ايجاد نرمافزارها و كاربردهاي اخلاقي و اجتماعي هستند. در نظر اين گروه، جامعهي اطلاعاتي و نرمافزارهاي آن ماهيتي خنثي دارند و ميتوانند دسترسي به هر هدفي را ساده كنند. بنابراين، حساسيت زيادي در خصوص كيفيت و نوع فعاليت و زندگي در جامعهي اطلاعاتي نزد اين گروه وجود دارد. سرمشق نظري اينان را ميتوان شكل غنيشده و تكامل يافتهاي از گفتارهاي جنبشهاي جهاني دانشجويي دهههاي شصت و هفتاد ميلادي دانست كه با مفاهيم و كليدواژههايي از قبيل اخلاق، كرامت انسان، مردمسالاري، حوزه عمومي مردمي و لزوم بازسازي و بازتوليد آنها شناسايي ميشوند.
مانوئل كاستلز در ويراست دوم از عصر اطلاعات از ايلكا تومي بهعنوان پروفسور تومي در اثر حاضر كه نتيجهي گفتوگو با جمع زيادي از انديشمندان و كارشناسان مربوط در ژاپن، اروپا و امريكا است، تلاش دارد نقشهي گذار به الگوي جامعه دانايي را براي پژوهشگران علاقمند ترسيم كند و مسائل جديد پژوهشي را علامتگذاري كند. او با استفاده از مفهوم «جامعه دانايي» ميكوشد چرخش از الگوها و رويكردهاي فني و سختافزاري به الگوهاي فرهنگي و نرمافزاري را نشان دهد. با آن كه تمايز ميان «جامعهي اطلاعاتي» و «جامعه دانايي» در اين اثر به صراحت بيان نشده است، اما نشانههاي ضمني دلالت بر آن دارد مرز ميان اين دو صورتبندي اجتماعي نه در كميت دادهها و اطلاعات موجود كه در كيفيت آنها نهفته است. در جامعه دانايي، دادهها و اطلاعات در بانكهاي اطلاعاتي وجود دارند اما در ميان مردم هم جريان دارند و در زندگي روزمره آنان نقش دارند. دو مدل ارتباطي هاليوودي و عضوبهعضو كه در اين اثر معرفي شدهاند، ميتوانند استعارهي خوبي براي بيان تفاوت ميان جامعهي اطلاعاتي و جامعه دانايي باشند. در جامعهي اطلاعاتي، الگوهاي توليد و توزيع اطلاعات بيشباهت به الگوهاي توليد و توزيع قدرت و ثروت در جامعه صنعتي نيست؛ اما در جامعه دانايي، بسياري از مسائل فني و تكنولوژيك، بديهي فرض شده و در پرانتز قرار ميگيرند و بهجاي آن، موضوعاتي از قبيل پردازشگرهاي انساني، شبكههاي پردازش اجتماعي اطلاعات و الگوهاي اجتماعي توزيع و مصرف اطلاعات در كانون توجه قرار ميگيرند.
مقاومت دربرابر ظهور مجدد و بازتوليد منطق و سرمشق حاكم بر دوران صنعتي در جامعهي دانايي و از جمله، اجتناب از روشهاي تكمنطقي و توليد تودهاي و صنعتي بستهها و كالاهاي فرهنگي، دغدغه اصلي فعالان اين عرصه است. آنان تلاش ميكنند سازوكارهايي براي پاسخپذير كردن پيامهاي فرهنگي ايجاد كنند. بهبياني ديگر، در همه جوامع امروزي، ميتوان صورتي از جدال ميان دو الگوي صنعتي و ارتباطي (يا هاليوودي و عضوبهعضو) را مشاهده كرد. از يكسو، سرمشق صنعتي، كه در برخي موارد توانسته است بخشي از سنت را هم به استخدام خود در آورد، سخت مشغول تهيه بانكهاي گسترده و پيچيدهي اطلاعاتي از منابع توليد، بازارهاي مصرف، راههاي دستكاري در علائق مصرفكنندگان و طراحي راهبردهاي تجاري نوين است؛ و از سوي ديگر، سرمشق ارتباطي توانسته است جادههاي ارتباطي جديد را براي توليد و توزيع اطلاعات و دانش در ميان نهادها، سازمانها و افراد بهكار گرفته و زيرساختها و گذرگاههاي عيني و ذهنيٍ بسياري را براي رفتوآمد جريانهاي اطلاعاتي و ارتباطي، آماده و هموار سازد. طرفداران الگوي ارتباطي، از فروپاشي ديوارهاي اطلاعاتي ميان سطوح متفاوت هرمهاي سازماني و اجتماعي استقبال ميكنند و بر اين باورند كه همهي مردم توانايي و گفتن و شنيدن دارند. آنان اينترنت و كاربردهاي آن را ابزاري ميدانند كه بايد در خدمت توزيع فراگير و عادلانهي اطلاعات و ايجاد شبكههاي اجتماعي، حرفهاي و مردمي براي بازتوليد، پردازش و توزيع اطلاعات باشد.
شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر